گه جلوهگر ز بام و گه از منظر آمدی
|
|
از هر دری به غارت دلها درآمدی
|
تا دل نیابد از تو خلاصی به هیچ راه
|
|
گه راهزن شدی و گهی رهبر آمدی
|
دلهای مرده زندگی از سر گرفتهاند
|
|
تا چون مسیح با لب جان پرور آمدی
|
پیراهن حیای زلیخا دریده شد
|
|
تا در لباس یوسف پیغمبر آمدی
|
ایمن ز خیل فتنه نشد هیچ کشوری
|
|
تا با سپاه غمزه به هر کشور آمدی
|
با صد جهان نیاز تو را بر در آمدم
|
|
تا با هزار ناز مرا در بر آمدی
|
غیرت کشید رشته جان را ز پیکرم
|
|
تا هم چون جان رفته به هر پیکر آمدی
|
تا اهل دل به آمدنت جان فدا کنند
|
|
نیکو ز بزم رفتی و نیکوتر آمدی
|
زان رو به خدمت تو کمر بسته آفتاب
|
|
کز جان غلام شاه فریدون فر آمدی
|
تاج الملوک ناصردین شه که آسمان
|
|
میگویدش که بر همه شاهان سرآمدی
|
شاهان کنون نیاز فروغی قبول کن
|
|
کز فر بخت نازش هفت اختر آمدی
|