تا سر نرفته بر سر مهر و وفای تو
|
|
حلق من است و حلقهی زلف دوتای تو
|
گر من میان اهل محبت نبودمی
|
|
کس را نبود طاقت جور و جفای تو
|
دامن کشان گذر ننمودی به خاک من
|
|
تا جان نازنین ننمودم فدای تو
|
گر سایه به سرم فکند شاه باز بخت
|
|
دوری نمیکند سرم از خاک پای تو
|
دانی که در شریعت ما کیست کشتنی
|
|
بیگانهای که هیچ نگشت آشنای تو
|
تو خود چه گلشنی که هوای خوش بهشت
|
|
بیرون نمیبرد ز سر ما هوای تو
|
زاهد به یاد کوثر و صوفی به فکر می
|
|
ما و تصور لب مستی فزای تو
|
آگاهیش ز راحت عشاق خسته نیست
|
|
هر کاو نشد نشانهی تیر بلای تو
|
برگشته بخت آن که به خونش نیفکند
|
|
مژگان چشم ساحر مردم ربای تو
|
یارب چه مظهری که فروغی ز هر طرف
|
|
بگشاده چشم جان به امید لقای تو
|