دلها فتاده در پی آن دل ربا ببین
|
|
سلطان ز پیش و لشکرش اندر قفا ببین
|
شکر گدای آن لب شکرفشان نگر
|
|
عنبر غلام آن سر زلف دوتا ببین
|
بر خال چهره زلف کجش را نگون نگر
|
|
بالای دانه حلقهی دام بلا ببین
|
خطش نشسته بر زبر لعل نوش خند
|
|
در زیر سبزه چشمهی آب بقا ببین
|
بیگانه شو ز خیل پری پیکران شهر
|
|
وان گه ز چشم او نگه آشنا ببین
|
دست ار ندارد سجدهی محراب ابرویش
|
|
دست دعا بر آر و مراد از دعا ببین
|
تا مشتری است بر سر بازار مهوشان
|
|
جنس وفا بیار و بهایش جفا ببین
|
بی درد را چگونه مداوا کند طبیب
|
|
درد از خدا بخواه و خواص از دوا ببین
|
آهی روان به کشور بلقیس کردهام
|
|
پیک صبا روانهی شهر سبا ببین
|
از باده سرخ شد همه رخسار زرد من
|
|
جامی به نوش و خاصیت کیمیا ببین
|
خواهی که از کدورت کونین وارهی
|
|
صافی دلان میکده را با صفا ببین
|
در پیشگاه خواجهی مشفق نوشتهاند
|
|
کاین جا خطا بیار و به جایش عطا ببین
|
در چشم شاه صورت عین علی نگر
|
|
در عین نور معنی نور خدا ببین
|
ظل اله ناصرالدین شه که ماه گفت
|
|
مهرش به دل بگیر و فروغ و ضیا ببین
|
در بوستان فروغی از اشعار خود بخوان
|
|
وان گاه شور بلبل دستان سرا ببین
|