وقت مرگ آمد ز رحمت بر سر بالین من
|
|
تلخ شد کام حسود از مردن شیرین من
|
او پی جور و جفا، من بر سر مهر و وفا
|
|
من به فکر مهر او، او در خیال کین من
|
دلبری رسم وی و عاشق کشی قانون وی
|
|
عاشقی کیش من و حسرت کشی آیین من
|
کاش آن دیر آشنا با خنجر آید بر سرم
|
|
تا مگر از دل برآید حسرت دیرین من
|
تنگ شکر تلخ کام از خندهی شیرین او
|
|
گلبن تر سرخ روی از گریهی رنگین من
|
چون ز صحن گلستان گلهای رنگین میدهد
|
|
تازه میگردد جراحات دل خونین من
|
دوش بوسیدم لب نوشین آن مه را به خواب
|
|
خواب شیرین چیست تعبیر شب دوشین من
|
گفتم از نیش جدایی جان من بر لب رسید
|
|
گفت سهل است ار شبی بوسی لب نوشین من
|
گفتم آهنگ جنون دارد دلم، خندید و گفت
|
|
بایدش زنجیر کرد از طرهی مشکین من
|
گر فروغی دیدن خوبان نبودی در نظر
|
|
هیچ عالم را ندیدی چشم عالم بین من
|