نه از جمال تو قطع نظر توان کردن
|
|
نه جز خیال تو فکر دگر توان کردن
|
غمت هلاک مرا مصلحت نمیداند
|
|
و گر نه مساله را مختصر توان کردن
|
کنون که بر سر بالین نیامدی ما را
|
|
به خاک ما ز ترحم گذر توان کردن
|
ز خط سبز تو ای نوبهار گلشن حسن
|
|
کنار سبزه پر از مشک تر توان کردن
|
خوش است نالهی شب گیر خاصه در غم عشق
|
|
و گر نه در دل خارا اثر توان کردن
|
به فر طلعت ساقی و خط دل کش جام
|
|
علاج فتنهی دور قمر توان کردن
|
میان بحر به یاد گهر توان رفتن
|
|
هوای زهر به شوق شکر توان کردن
|
بهای بوسهی او نقد جان توان دادن
|
|
هزار نفع پی این ضرر توان کردن
|
کمان کشیده ز ابرو به روی من صنمی
|
|
که سینه را بر تیرش سپر توان کردن
|
نشان کعبه نجستم وگرنه ممکن نیست
|
|
که طی بادیه زین بیشتر توان کردن
|
هنوز در غم جانان ندادهام جان را
|
|
گمان نبود که صبر این قدر توان کردن
|
فروغی ار نشود شرم دوستی مانع
|
|
نظاره رخ فرخ سیر توان کردن
|