من از کمال شوق ندانم که این تویی
|
|
تو از غرور حسن ندانی که این منم
|
گر برکنند دیدهام از ناخن عتاب
|
|
گر دیده از شمایل خوب تو برکنم
|
بگذشتم از بهشت برین آستین فشان
|
|
تا خاک آستان تو کردند مسکنم
|
مشنو ز من به غیر نواهای سوزناک
|
|
زیرا که دست پرور مرغان گلشنم
|
آن قمری حدیقهی عشقم که کرده بخت
|
|
زلف بلند سروقدان طوق گردنم
|
شاهین تیر زپنجهی دشت محبتم
|
|
زان شد فراز ساعد شاهان نشیمنم
|
تا خار عشق گوشهی دامان من گرفت
|
|
گلهای اشک ریخت به گلزار دامنم
|
تا سر نهادهام به ارادت به پای دوست
|
|
آمادهی ملامت یک شهر دشمنم
|
بیرون چگونه میرود از کین مهوشان
|
|
مهری که همچو روح فرورفته در تنم
|
تا چشم من فتاد فروغی به روی او
|
|
خورشید برده روشنی از چشم روشنم
|