حق ز رخت کرده ظهور ای صنم
|
|
این چه ظهور است و چه نور ای صنم
|
قامت تو شور قیامت نمود
|
|
این چه قیام است و چه شور ای صنم
|
هیچ نمازی نپذیرد قبول
|
|
تا تو نباشی به حضور ای صنم
|
با رخ تو خواهش حور و قصور
|
|
محض گناه است و قصور ای صنم
|
با غم تو خاطر عشاق را
|
|
عین نشاط است و سرور ای صنم
|
با تو دلم را سر آمیزش است
|
|
وز همه در غین نفور ای صنم
|
پرده برانداز که اهل قصور
|
|
دیده بپوشند ز حور ای صنم
|
مردم هشیار همه گرم عجز
|
|
چشم و سرمست غرور ای صنم
|
صبر محال است ز رویت که نیست
|
|
خس به سر شعله صبور ای صنم
|
تا شب هجران تو را دیدهام
|
|
فارغم از روز نشور ای صنم
|
زنده به بوی تو شوم روز حشر
|
|
نی ز دم نغمهی صور ای صنم
|
ما همه موسی بیابان عشق
|
|
نخل قدت نخلهی طور ای صنم
|
ماه فروغی نشدی تا نکرد
|
|
بندگی صدر صدور ای صنم
|
حضرت نصرالله کز رای او
|
|
روی تو شد چشمهی نور ای صنم
|