تا خیل غمت خیمه زد اندر دل تنگم
|
|
از تنگ دلی با در و دیوار به جنگم
|
گر کشته ز عشق تو شوم صاحب نامم
|
|
ور زنده کوی تو روم مایهی ننگم
|
در ورطهی شوق تو چه اندیشه ز بحرم
|
|
در لجه عشق تو چه پرواز نهنگم
|
تا پاره نگردید ز هم رشتهی عمرم
|
|
تار سر زلف تو نیفتاد به چنگم
|
روی تو در آیینهی جان عکس بینداخت
|
|
تا تختهی تن پاک بگشت از همه رنگم
|
زان رو به خدنگ مژهات دوختهام چشم
|
|
کابروی کمان دار تو دوزد به خدنگم
|
دستی که طمع دارم از آن ساغر صهبا
|
|
ترسم شکند شیشهی امید به سنگم
|
فریاد که آن عمر شتابنده فروغی
|
|
گشت از ره بیداد ولیکن به درنگم
|