دوش از در میخانه کشیدند به دوشم
|
|
تا روز جزا مست ز کیفیت دوشم
|
چشمم به چه کار آید اگر ساده نبینم
|
|
کامم به چه خوش باشد اگر باده ننوشم
|
هم خاک در پیر مغان سرمهی چشمم
|
|
هم زلف کج مغبچگان حلقهی گوشم
|
هم چشم سیه مست تو کردهست خرابم
|
|
هم لعل قدح نوش تو بردهست ز هوشم
|
تو مهر درخشنده و من ذرهی محتاج
|
|
تو خانه فروزنده و من خانه به دوشم
|
خون دلم از حسرت یک جام به جوش است
|
|
آبی به سر آتش من زن که نجوشم
|
تا شانه صفت چنگ زدم بر سر زلفت
|
|
گه عقده گشاینده گهی نافه فروشم
|
تا مهر تو زد بر لب من مهر خموشی
|
|
آتش ز سرم شعله کشیدهست و خموشم
|
در دایرهی عشق تو تا پای نهادم
|
|
گاهی به خراش دل و گاهی به خروشم
|
گویند که در سینه غم عشق نهان کن
|
|
در پنبه چسان آتش سوزنده بپوشم
|
فارغ نشوم زین شب تاریک فروغی
|
|
تا در پی آن ماه فروزنده نکوشم
|