من بر سر کوی تو ندیدم | خاکی که بر سر نکرده باشم | |
از دست جفای تو نماندهست | شهری که خبر نکرده باشم | |
جز مهر تو در دلم نرفتهست | مهری که به در نکرده باشم | |
شب نیست که با خیال قدت | دستی به کمر نکرده باشم | |
در حسرت زلف تو شبی نیست | کز گریه سحر نکرده باشم | |
یک باره مرا مکن فراموش | تا فکر دگر نکرده باشم | |
کردی نظری به من که دیگر | از فتنه حذر نکرده باشم | |
تیری ز کمان رها نکردی | کش سینه سپر نکرده باشم | |
از سیل سرشکت خانهای نیست | کش زیر و زبر نکرده باشم | |
خاکی نه که در غمش فروغی | زآب مژه تر نکرده باشم |