به جلوه کاش درآید مه نکوسیرم
|
|
که آفتاب نتابد مقابل قمرم
|
ز کار خلق به یک باره پرده بردارند
|
|
اگر ز پرده درآید نگار پردهدرم
|
اگر به چشم درستی نظر کند معشوق
|
|
من از شکسته سر زلف او شکستهترم
|
رسیدهام به مقامی ز فیض درویشی
|
|
که از کلاه نمد پادشاه تاجورم
|
به اعتبار من امروز هیچ شاهی نیست
|
|
که پیش بادهفروشان گدای معتبرم
|
هزار مرتبه بالاترم ز چرخ اما
|
|
به کوی میکده کمتر ز خاک رهگذرم
|
نخست عهد من این شد به پیر بادهفروش
|
|
که بی شراب کهن ساعتی به سر نبرم
|
از آن به خوردن می شاهدم اجازت داد
|
|
که گول زاهد مردم فریب را نخورم
|
تو را به مستیم ای شیخ هوشمند چه کار
|
|
که تو ز شهر دگر، من ز عالم دگرم
|
فروغی از هنر شاعری بسی شادم
|
|
که طبع شاه جهان مایل است بر هنرم
|
خدایگان سخن سنج ناصرالدین شاه
|
|
که در مدایح ذاتش محیط پرگهرم
|