بسته‌ی زلف تو شوریده سرانند هنوز

بسته‌ی زلف تو شوریده سرانند هنوز تشنه‌ی لعل تو خونین جگرانند هنوز
ساقیا در قدح باده چه پیمودی دوش که حریفان همه در خواب گرانند هنوز
حال عشاق تو گلهای گلستان دانند که به سودای رخت جامه درانند هنوز
از غم سینه‌ی سیمین تو ای سیمین ساق سنگ بر سینه زنان سیم برانند هنوز
نه همین مات جمال تو منم کز هر سو واله حسن تو صاحب نظرانند هنوز
کاش برگردی از این راه که ارباب امید در گذرگاه تو حسرت نگرانند هنوز
هیچ کس را نرسد دعوی آزادی کرد که همه بنده‌ی زرین کمرانند هنوز
همت ما ز سر هر دو جهان تند گذشت دیگران قید جهان گذرانند هنوز
کامی از ماهوشان هیچ فروغی مطلب کز سر مهر به کام دگرانند هنوز