ای ز رخت صبح و شام کاسته شمس و قمر
|
|
شاهد شیرین کلام، خسرو فرخ سیر
|
ای لب عشاق تو، بوسهزن ساق تو
|
|
سینهی مشتاق تو، تیر بلا را سپر
|
کوی تو ای دلبرا، کعبهی اهل صفا
|
|
روی تو ای خوش لقا، قبلهی اهل نظر
|
سنبلت ای گل عذار، بر سر نسرین گذار
|
|
هم طبق گل بیار، هم رمق دل ببر
|
زلف زرهپوش تو، درع برو دوش تو
|
|
کوته از آغوش تو دست قضا و قدر
|
چاک گریبان تو، صحن گلستان تو
|
|
سنبل پیچان تو، چنبر باد سحر
|
ذکر تو کام زبان، فکر تو روح و روان
|
|
داغ تو بهتر ز جان، داد تو خوشتر ز سر
|
مشکتر از روی تو، ریخته در کوی تو
|
|
در هوس بوی تو، شهری خونین جگر
|
چند ز آهوی چین، دم زنی ای هم نشین
|
|
چشم سیاهش ببین، روز فروغی نگر
|