شب که در حلقهی ما زلف دل آرام نبود
|
|
تا به نزدیک سحر هیچ دل آرام نبود
|
حلقهی دام نجات است خم طرهی دوست
|
|
وای بر حالت مرغی که در این دام نبود
|
جز بدان آهوی وحشی که به من رام نگشت
|
|
دل وحشتزده با هیچ کسم رام نبود
|
یار در کشتن من این همه انکار نداشت
|
|
گر در این کار مرا غایت ابرام نبود
|
منت پیک صبا را نکشیدم در عشق
|
|
که میان من او حاجت پیغام نبود
|
من از انجام جهان واقفم از دولت جام
|
|
که به جز جام کسی واقف از انجام نبود
|
می خور ای خواجه که زیر فلک مینایی
|
|
خون دل خورد حریفی که می آشام نبود
|
خم فرحبخش نمیگشت اگر باده نداشت
|
|
جم سرانجام نمیجست اگر جام نبود
|
چشم بد دور که در چشمهی نوش ساقی
|
|
نشهای بود که در بادهی گلفام نبود
|
مایل گوشهة ابروی تو بودم وقتی
|
|
که نشان از مه نو بر لب این بام نبود
|
جلوهگر حسن تو از عشق من آمد آری
|
|
صبح معلوم نمیگشت اگر شام نبود
|
فتنه در شهر ز هر گوشه نمیشد پیدا
|
|
چشم فتان تو گر فتنهی ایام نبود
|
کفر زلف تو گرفتی همه عالم را
|
|
ناصرالدین شاه اگر خسرو اسلام نبود
|
آن خدیوی که فروغی خبر شاهی او
|
|
داد آن روز که از خاتم جم نام نبود
|