ای بندهی بالای تو زرین کمری چند
|
|
منت کش خاک قدمت تاجوری چند
|
سر منزل عشاق تو جا نیست که آن جا
|
|
بالای هم افتاده تنی چند و سری چند
|
هم از سر عشاق و هم از سینهی مشتاق
|
|
عشق از پی شمشیر تو دارد سپری چند
|
بر روی کسی بخت گشاید در دولت
|
|
کو منظر زیبای تو بیند نظری چند
|
مست آمدم از میکدهی عشق تو بیرون
|
|
تا واقف از این نکته شود بی خبری چند
|
تا بر غم روی تو گشادم در دل را
|
|
بر روی من از عیش گشادند دری چند
|
فریاد که شد از دل سنگین تو نومید
|
|
آهی که در آن بود امید اثری چند
|
یا تلخ مکن کام من از زهر تغافل
|
|
یا آن که بیار از لب شیرین شکری چند
|
اکنون که تر و خشک جهان قسمت برق است
|
|
آن به که فراهم نکنی خشک و تری چند
|
بیداد بتان خون مرا ریخت فروغی
|
|
افغان که شدم کشتهی بیدادگری چند
|