تا مه روی تو از چاک گریبان سر زد
|
|
گفتی از جیب افق نیر رخشان سر زد
|
تا عیان شد رخ زیبای تو از چنبر زلف
|
|
صبح امید من از شام غریبان سر زد
|
صبح نورانی دیدار تو طالع نشده
|
|
ای دریغا که شب تیرهی هجران سر زد
|
هر کجا دم زدم از قد و رخ و زلف و خطت
|
|
همه جا سرو و گل و سنبل و ریحان سر زد
|
خط به گرد لب جان بخش تو میدانی چیست
|
|
ظلماتی که از آن چشمه حیوان سر زد
|
از سر خاک شهیدان تو ای سخت کمان
|
|
عوض لاله همی غنچهی پیکان سر زد
|
صورت خوب تو از عالم معنی برخاست
|
|
شعله آه من از سینهی سوزان سر زد
|
یارب از دوزخ هجران تو فارغ نشوند
|
|
گر به جز عشق ز عشاق تو عصیان سر زد
|
خبر از حال اسیران محبت میداد
|
|
نالهای کز دل مرغان گلستان سر زد
|
گر فروغی گنه عشق تو دارد غم نیست
|
|
کاین گناهی است که از عالم امکان سر زد
|