مدام ذکر ملک این کلام شیرین باد
|
|
که خسرو ملکان شاه ناصرالدین باد
|
کبوتری که نیاید به زیر پنجهی شاه
|
|
سرش ز دست قضا پایمال شاهین باد
|
سمند چرخ که بیتازیانه میرقصد
|
|
پی سواری او زیر زین زرین باد
|
کفش همیشه به شمشیر جوهرافشان است
|
|
سرش هماره به دیهیم گوهر آگین باد
|
نشیب حضرت او سجدهگاه خورشید است
|
|
فراز رایت او بوسهگاه پروین باد
|
بساط بارگهش چهرهی امیران است
|
|
چراغ انجمنش دیدهی سلاطین باد
|
غبار رزمگهش بر سر سماوات است
|
|
شهاب تیزپرش در دل شیاطین باد
|
زمانه در صف میدان او به توصیف است
|
|
ستاره بر در ایوان او به تحسین باد
|
جمال او همه روز آفتاب اجلال است
|
|
جلال او همه شب آسمان تمکین باد
|
رخ محب وی از جام باده گلگون است
|
|
کنار خصم وی از خون دیده رنگین باد
|
همه دعای فروغی به دولت شاه است
|
|
همیشه ورد زبان فرشته آمین باد
|