شیوهی خوش منظران چهره نشان دادن است
|
|
پیشهی اهل نظر دیدن جان دادن است
|
چون به لبش میرسی جان بده و دم مزن
|
|
نرخ چنین گوهری نقد روان دادن است
|
خواهی اگر وصل یار از غم هجران منال
|
|
ز آن که وصول بهار تن به خزان دادن است
|
چشم وی آراسته ابروی پیوسته را
|
|
زان که تقاضای ترک زیب کمان دادن است
|
سنبلش ار میبرد صبر و قرارم چه باک
|
|
تا صفت نرگسش تاب و توان دادن است
|
شاهد شیرین لبم بوسه نهان میدهد
|
|
آری رسم پری بوسه نهان دادن است
|
یار خراباتیم رطل گران داد و گفت
|
|
شغل خراباتیان رطل گران دادن است
|
دوش هلاک مرا خواجه به فردا فکند
|
|
چون روش خواجگی، بنده امان دادن است
|
گر به تو دل دادهام هیچ ملامت کن
|
|
عادت پیر کهن، دل به جوان دادن است
|
دولت پاینده باد ناصردین شاه را
|
|
زان که همه کار وی نظم جهان دادن است
|
نطق فروغی خوش است با سخن عشق دوست
|
|
ورنه ادای سخن رنج زبان دادن است
|