تا طرف نقاب از رخ رخشان تو برخاست
|
|
خورشید فلک از پی فرمان تو برخاست
|
تا تنگ دهان را به شکر خنده گشودی
|
|
طوطی به هوای شکرستان تو برخاست
|
بر افسر شاهان سرافراز نشیند
|
|
هر گرد که از گوشهی دامان تو برخاست
|
داغی است که در سینهی صد چاک نهفتند
|
|
هر لاله که از خاک شهیدان تو برخاست
|
در کار فروبسته عشاق فکندند
|
|
هر عقدهی که از زلف پریشان تو برخاست
|
صد ولوله در مردم صاحب نظر انداخت
|
|
هر فتنه که از نرگس فتان تو برخاست
|
بر خاک فشاند آب رخ مشک ختن را
|
|
هر نافه که از طرهی پیچان تو برخاست
|
در انجمن باده کشانش ننشانند
|
|
پیمانهکشی کز سر پیمان تو برخاست
|
تا سرزده خورشید جهانتاب ز مشرق
|
|
خورشید فروغی ز گریبان تو برخاست
|