اندوه تو شد وارد کاشانهام امشب
|
|
مهمان عزیز آمده در خانهام امشب
|
صد شکر خدا را که نشستهست به شادی
|
|
گنج غمت اندر دل ویرانهام امشب
|
من از نگه شمع رخت دیده نورزم
|
|
تا پاک نسوزد پر پروانهام امشب
|
بگشا لب افسونگرت ای شوخ پری چهر
|
|
تا شیخ بداند ز چه افسانهام امشب
|
ترسم که سر کوی تو را سیل بگیرد
|
|
ای بیخبر از گریه مستانهام امشب
|
یک جرعهی تو مست کند هر دو جهان را
|
|
چیزی که لبت ریخت به پیمانهام امشب
|
شاید که شکارم شود آن مرغ بهشتی
|
|
گاهی شکن دام و گهی دانهام امشب
|
تا بر سر من بگذرد آن یار قدیمی
|
|
خاک قدم محرم و بیگانهام امشب
|
امید که بر خیل غمش دست بیاید
|
|
آه سحر و طاقت هر دانهام امشب
|
از من بگریزید که میخوردهام امشب
|
|
با من منشینید که دیوانهام امشب
|
بی حاصلم از عمر گرانمایه فروغی
|
|
گر جان نرود در پی جانانهام امشب
|