قسمت دوم

امشب نه به کام روزگار است آن مرد ناخورده شراب در خمار است آن مرد
آسیمه سر از فراق یار است آن مرد القصه به طول‌ها چه زار است آن مرد

در باغ شعیب و خضر و موسی نگرید تا چشمه‌ی خضر و ماه و شعری نگرید
در زیر درخت شاخ طوبی نگرید بر آب روان سایه‌ی موسی نگرید

گر بد دارد و گر نکو او داند گر جرم کند و گر عفو او داند
تا زنده‌ام از وفا نگردانم سر من بر سر اینم آن او او داند

گردی لبت از لبم به بوسی آزرد تب دوش تن مرا بیازرد به درد
امروز تبم برفت و تب خال آورد تب خال مکافات لبم خواهد کرد

دندان من ار دوش لبت رنجان کرد تب با تن من به رنج صد چندان کرد
چون دست درازی به لبت دندان کرد تب خال چرا لب مرا بریان کرد

رخسار تو را که ماه و گل بنده بود لشکر گه آن زلف سر افکنده بود
زلفت به شکار دل پراکند آری لشکر به شکارگه پراکنده بود

غم شحنه‌ی عشق است و بلا انگیزد جان خواهد شحنگی و رنگ آمیزد
خاقانی اگر سرشک خونین ریزد گو ریز که سیم شحنه زین برخیزد

صد باره وجود را فرو ریخته‌اند تا همچو تو صورتی برانگیخته‌اند
سبحان الله ز فرق سر تا قدمت در قالب آرزوی ما ریخته‌اند

آهو بودی پلنگ ب دساز مگرد گرگ آشتیی بکن سر افراز مگرد
دانی که دلم ز عشق تو نیمه نماند چون آمده‌ای ز نیمه ره باز مگرد

ای کشته مرا لعل تو مانند بسد وی کشته به دندان بسد عاشق صد
دریاب مرا دلا سبک‌تر برکش ز آن پیش که ترتر شود از آب نمد