ای کم ز موی عاریه آخر ز چهرهای
|
|
گلگونه نارسیده به سیما چه خواستی
|
ای اژدهادم ارنه چو ضحاک خون خوری
|
|
از طفل پادشاه جم آسا چه خواستی
|
گر زانکه چون ترازوی دونان دو سر نهای
|
|
زآن شیرزاد سنبله بالا چه خواستی
|
قاف از تو رخنه سر شد و عنقا شکسته پر
|
|
از زال خرد یک تنه تنها چه خواستی
|
دست تو بر نژاد زبردست چون رسید
|
|
بد گوهرا گوهر والا چه خواستی
|
هان تا حسام شاه کشد کینه از تو باش
|
|
از غو غصه صفر کند سینه از تو باش
|
ای بر سر ممالک دهر افسر آمده
|
|
وی گوهرت در افسر دین گوهر آمده
|
ای صاحب افسران گرو پای بوس تو
|
|
تو افسر سر همه را افسر آمده
|
ای هر که افسری است سرش را چو کوکنار
|
|
پیشت چو لاله بیسر و دامنتر آمده
|
ای خاک بارگاه تو و خوک پایگاه
|
|
هم قصر قیصریه و هم قیصر آمده
|
بر هر دو روی سکهی ایام نام تو
|
|
خاقان عدل ورز و هنر پرور آمده
|
آوردهام سه بیت به تضمین ز شعر خویش
|
|
در مرثیه به نام نریمان آمده
|
آباد عدل تو که مطرا کند جهان
|
|
آیینهای است صیقل خاکستر آمده
|
از بیم زخم گرز تو بانگ شکستگی
|
|
از پهلوی زمانهی مردمخور آمده
|
ای ز آسمان به صد درجه سرشناستر
|
|
سر دقایق ازلت از برآمده
|
عالم همه به سوک جگر گوشهی تواند
|
|
ای از چهار گوشهی عالم سرآمده
|
پیش سپید مهرهی مرگ اصفیا نگر
|
|
از مهرههای نرد پریشانتر آمده
|
تضمین کنم ز شهر خود آن بیت را که هست
|
|
با اشک چشم سوز دلت درخور آمده
|
کشتی ز صبر ساز که داری ز سوز و اشک
|
|
دل چون تنور گشته و طوفان برآمده
|
دیوان عمر تو ز فنا بیگزند باد
|
|
ای ملک را بقای تو سر دفتر آمده
|