شرطی کز اول داشتی با عشق خوبان تازه کن
|
|
با یوسفان گرگ آشتی پیش آر و پیمان تازه کن
|
ای عاشق جان بر میان، با دوست نه جان در میان
|
|
نقش زر سودائیان از مهر سلطان تازه کن
|
ساقی فریب آمیز بین مطرب نشاط انگیز بین
|
|
بازار می زان تیز بین مرسوم جان زان تازه کن
|
ز انگشت ساقی خون رز بستان وز آن انگشت مز
|
|
بر زاهدان انگشت گز، با شاهدان جان تازه کن
|
در پهلوی خم پشت خم بنشین و دریاکش بدم
|
|
برچین به مژگان جرعه هم از خاک مژگان تازه کن
|
میساز تسکین هر زمان عید طرب بین هر زمان
|
|
از گاو سیمین هر زمان خون ریز و قربان تازه کن
|
خوش عطسهی روز است می، ریحان نوروز است می
|
|
در شب افروز است می، زان در شبستان تازه کن
|
این گنبد نارنج گون بازیچه دارد ز اندرون
|
|
ز آه سحرگاهش کنون رو سنگباران تازه کن
|
از صور آه اخترشکن، طاق فلکها درشکن
|
|
بند طبایع برشکن هر چار طوفان تازه کن
|
خاقانیا سگجان شدی، کانده کش جانان شدی
|
|
در عشق سر دیوان شدی، نامت به دیوان تازه کن
|
عشق آتشی کابت ربود از عشق نگریزی چه سود
|
|
آن دل که در بغداد بود اکنون به شروان تازه کن
|
چون جام گیری داد ده، می تا خط بغداد ده
|
|
بغداد ما را یاد ده سودای خوبان تازه کن
|
بغداد باغ است از مثل بل باغ رضوان گفتمش
|
|
روزی به بغداد این مثل در وصف خوبان گفتمش
|
تا بر کنار دجله دوش آن آفت جان دیدهام
|
|
از خون کنارم دجله شد تا خود چرا آن دیدهام
|
سروی ز بستان ارم، شمع شبستان حرم
|
|
رویش گلستان عجم کویش دلستان دیدهام
|
بغداد جانها روی او، طرار دلها موی او
|
|
دل دل کنان در کوی او چون خود فراوان دیدهام
|
باشد به بغداد اندرون طرار پنهان از فسون
|
|
در زلف طرارش کنون بغداد پنهان دیدهام
|
دجله ز زلفش مشک دم زلفش چو دال دجله خم
|
|
نازک تنش چون دجله هم کش کش خرامان دیدهام
|
آمیخته مه با قصب، انگیخته طوق از غبب
|
|
دستارچه بسته ز شب بر ماه تابان دیدهام
|
افتاده چون اشک منش نور غبب بر دامنش
|
|
زان نور سیمین گردنش زرین گریبان دیدهام
|