در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

چون نهنگان از پی دریا کشی ساغر کشتی نشان درخواستند
کوه زهره عاشقانند این چنین کتشین دریا چنان درخواستند
از زکات جرعه‌ی دریاکشان مفلسان گنج روان درخواستند
جور خواران را جهان انصاف داد کز خود انصاف جهان درخواستند
ساقیان نیز از پی یک بوس خشک با زر تر نقد جان درخواستند
چون کناری را بها گفتیم چند صد بهای کاویان درخواستند
چرخ و انجم بر طراز روز نو کنیت شاه اخستان درخواستند
بوالمظفر ظل حق چون آفتاب مالک الملک جهان در شرق و غرب

پند آن پیر مغان یاد آورید بانگ مرغ زند خوان یاد آورید
دجله دجله تا خط بغداد جام می دهید و از کیان یاد آورد
خفتگان را در صبوح آگه کنید پیل را هندوستان یاد آورید
دانه‌ی مرغ بهشتی در دهید مرغ جان را ز آشیان یاد آورید
بر شما بادا که خون رز خورید خاکیان را در میان یاد آورید
خوان نهید و خوانچه‌ی مستان کنید بی‌خودان را زیر خوان یادآورید
چون ز جرعه خاک را رنگی دهید هم به بوئی ز آسمان یاد آورید
خاص را در آستین جا کرده‌اید عام را بر آستان یاد آورید
کعبتین را گر سه شش خواهید نقش نام رندان بر زبان یادآورید
دوستان تشنه لب را زیر خاک از نسیم جرعه دان یاد آورید
در شبستان چون زمانی خوش بوید از شبیخون زمان یادآورید
روز شادی را شب غم درقفاست چون در این باشید از آن یاد آورید