تاج گهر آسمان برانداخت
|
|
زرین صدف از نهان برانداخت
|
روز آمد و کعبتین بینقش
|
|
زان رقعهی اختران برانداخت
|
تا یافت محک شب از سپیدی
|
|
صراف فلک دکان برانداخت
|
گوئی خم صرعدار شد چرخ
|
|
کان زرد کف از دهان برانداخت
|
افعی زمردین بپیچید
|
|
مهره به سر زبان برانداخت
|
سرد است هوا هنوز خورشید
|
|
بر کوه دواج از آن برانداخت
|
اینک ز تنوره لشکر جن
|
|
بر لشکر دیو جان برانداخت
|
گوئی شرری که جست از انگشت
|
|
هندو به هوا سنان برانداخت
|
مریخ چو با زحل درآمیخت
|
|
پروین سهیلسان برانداخت
|
طاوس غرابخوار هر دم
|
|
گاورس ز چینهدان برانداخت
|
در خرگه دوخت روبه سرخ
|
|
چون سوزن بیکران برانداخت
|
گوئی که دوباره تیر خونین
|
|
نمردود به آسمان برانداخت
|
یا تاج زر از سر شه زنگ
|
|
تیغ قزل ارسلان برانداخت
|
تاج سر و گوهر سلاطین
|
|
بل گوهر تاج از آن دولت
|