در مدح سلطان مظفر الدین قزل ارسلان

صبح از نم ژاله اشک داود بر مرغ زبور خوان فرو ریخت
در دری ابر خاطر من پیش قزل ارسلان فرو ریخت
اسکندر نامجوی گیتی کیخسرو کامران دولت

تاج گهر آسمان برانداخت زرین صدف از نهان برانداخت
روز آمد و کعبتین بی‌نقش زان رقعه‌ی اختران برانداخت
تا یافت محک شب از سپیدی صراف فلک دکان برانداخت
گوئی خم صرع‌دار شد چرخ کان زرد کف از دهان برانداخت
افعی زمردین بپیچید مهره به سر زبان برانداخت
سرد است هوا هنوز خورشید بر کوه دواج از آن برانداخت
اینک ز تنوره لشکر جن بر لشکر دیو جان برانداخت
گوئی شرری که جست از انگشت هندو به هوا سنان برانداخت
مریخ چو با زحل درآمیخت پروین سهیل‌سان برانداخت
طاوس غراب‌خوار هر دم گاورس ز چینه‌دان برانداخت
در خرگه دوخت روبه سرخ چون سوزن بی‌کران برانداخت
گوئی که دوباره تیر خونین نمردود به آسمان برانداخت
یا تاج زر از سر شه زنگ تیغ قزل ارسلان برانداخت
تاج سر و گوهر سلاطین بل گوهر تاج از آن دولت

مجلس به دو گلستان بر افروز دیده به دو دلستان برافروز
یک شب به دو آفتاب بگذار یک دل به دو عشق دان برافروز
ساقی دو طلب قدح دو بستان بزم دل ازین و آن برافروز