ساغر گوهر از دهان فرو ریخت
|
|
ساقی شکر از زبان فرو ریخت
|
در جام صدف دو بحر دارد
|
|
یک دجله به جرعه دان فرو ریخت
|
چون خون سیاوشان صراحی
|
|
خوناب دل از دهان فرو ریخت
|
در کین سیاوش ارغنون زن
|
|
آن زخمهی درفشان فرو ریخت
|
گوئی سر زخمه شاخ طوبی است
|
|
کو میوهی جان چنان فرو ریخت
|
یا مریم نخل خشک بفشاند
|
|
خرمای تر از میان فرو ریخت
|
چون عاشق بوسه زن لب خم
|
|
در حلق قنینه جان فرو ریخت
|
هر جان که ز خم ستد قنینه
|
|
در باطیه جان کنان فرو ریخت
|
نالان چو کبوتری که از حلق
|
|
خون در لب بچگان فرو ریخت
|
گوئی که مسیح مرغ جان ساخت
|
|
وز دم ببرش روان فرو ریخت
|
سرخاب رخ فلک ده از می
|
|
گو آبله از رخان فرو ریخت
|
از جرعه زمین چو آسمان کن
|
|
چون گوهر آسمان فرو ریخت
|