ای ظلم تو مخرب ملک یزیدیان | لاف از علی مزن که یزید دوم تویی | |
تو منکری که از لب عیسی نفس منم | من آگهم که از خر دجال دم تویی | |
لاف از هنر میار که بر مرکب هنر | جای عنان منم محل پاردم تویی | |
اندر حرامزادگی از استران دهر | آن ارجل درشت سر نرم سم تویی | |
قمی و درگزینی و کاشانی وزیر | در خواجگی سر آمدگانند گم تویی | |
اصحاب کهفوار ز ننگ تو زیر خاک | خفتند هر سه، رابعهم کلبهم تویی | |
خاقانی اشتلم به زبانی کند چو تیغ | بفکن سپر که بابت این اشتلم تویی |
□
می تا خط جام آر به رنگ لب دلجوی | کز سبزه خط سبزه برآورد لب جوی | |
اکنون که چمن سبز سلب گشت سه لب داشت | یعنی لب جام و لب جوی و لب دلجوی |
□
کوهکن در عشق شیرین غیرتی گر داشتی | نقش شیرین را به چشم دیگران نگذاشتی | |
بود بیغیرت که نقش یار را بر سنگ کند | ور به لوح سینه کندی صورتی پنداشتی |