در تحسر مرگ رشید فرزند خود

گرچه مسیح را حذر است از دم یهود از گفته‌ی نصاری هم می‌کند حذر
طعن حرام زادگی ارچه بد است بد اما حجالت دم ابن‌اللهی بتر
گر عقلت این سخن نپذیرد که گفته‌ام آن عقل را نتیجه‌ی دیوانگی شمر

عیسی دورانم و این کور شد دجال من قدر عیسی کی نهد دجال ناموزون کور
بر سر راهم چو بازآیم ز اقلیم عراق هم بسوزم هم بریزم جان کور و خون کور

گر کهان مه شدند خاقانی تو در ایشان به مهتر منگر
کهتری را که مهتری باشد هم بدان چشم کهتری منگر
خرد شاخی که شد درخت بزرگ در بزرگیش سرسری منگر
هر ذلیلی که حق عزیز کند در عزیزیش منکری نگر
گاو را چون خدا به بانگ آورد عمل دست سامری منگر

عذر داری بنال خاقانی کاهل کم داری آشنا کمتر
دشمنانت ز خاک بیشترند دوستانت ز کیمیا کمتر

علوی دوست باش خاقانی کز عشیرت علی است فاضل‌تر
هرکه بد بینی از نژاد علی نیک‌تر دان ز خلق و عادل‌تر
بدشان بهتراز همه نیکان نیکشان از فرشته کامل‌تر