در حماسه

حلال زاده‌ی صورت چه سودمند که فعلش در آزمایش معنی به اصل باز بخواند
حرام زاده‌ی صورت که دارد آیت معنی سزد که داورش الا حلال زاده نداند
به آب تیره توان کرد نسبت همه لل ببین که لل رشن به آب تیره چه ماند
درافرینش نفسی که بد ز مایه‌ی ناقص ریاضتش به کمالی که واجب است رساند
نه گل به نسبت خاکی نخست درد سر آرد چو یافت صحبت آتش نه درد سر بنشاند

که گفت آنکه خاقانی سحرپیشه دگر خاص درگاه سلطان نشاید
بلی راست گفت او و پی بردم آن را که دیو آبدار سلیمان نشاید
گرانی ببردم ز درگاهش ایرا مرید سبک دل گران جان نشاید

خاقانیا ز نان طلبی آب رخ مریز کان حرص کب رخ برد آهنگ جان کند
آدم ز حرص گندم نان ناشده چه دید با آدمی مطالبه‌ی نان همان کند
بس مور کو به بردن نان ریزه‌ای ز راه پی سوده‌ی سان شود و جان زیان کند
آن طفل بین که ماهیکان چون کند شکار بر سوزن خمیده چو یک پاره نان کند
از آدمی چه طرفه که ماهی در آب نیز جان را ز حرص در سر کار دهان کند