حلال زادهی صورت چه سودمند که فعلش
|
|
در آزمایش معنی به اصل باز بخواند
|
حرام زادهی صورت که دارد آیت معنی
|
|
سزد که داورش الا حلال زاده نداند
|
به آب تیره توان کرد نسبت همه لل
|
|
ببین که لل رشن به آب تیره چه ماند
|
درافرینش نفسی که بد ز مایهی ناقص
|
|
ریاضتش به کمالی که واجب است رساند
|
نه گل به نسبت خاکی نخست درد سر آرد
|
|
چو یافت صحبت آتش نه درد سر بنشاند
|
خاقانیا ز نان طلبی آب رخ مریز
|
|
کان حرص کب رخ برد آهنگ جان کند
|
آدم ز حرص گندم نان ناشده چه دید
|
|
با آدمی مطالبهی نان همان کند
|
بس مور کو به بردن نان ریزهای ز راه
|
|
پی سودهی سان شود و جان زیان کند
|
آن طفل بین که ماهیکان چون کند شکار
|
|
بر سوزن خمیده چو یک پاره نان کند
|
از آدمی چه طرفه که ماهی در آب نیز
|
|
جان را ز حرص در سر کار دهان کند
|