چون زمان، عهد سنائی درنوشت
|
|
آسمان چون من سخن گستر بزاد
|
چون به غزنین ساحری شد زیر خاک
|
|
خاک شروان ساحری دیگر بزاد
|
بلبلی زین بیضهی خاکی گذشت
|
|
طوطی نو زین کهن منظر بزاد
|
مفلقی فرد از گذشت از کشوری
|
|
مبدع فحل از دگر کشور بزاد
|
از سیوم اقلیم چون رفت آیتی
|
|
پنجم اقلیم آیتی دیگر بزاد
|
چون به پایان شد ریاحین، گل رسید
|
|
چون سرآمد صبح صادق خور بزاد
|
ماه چون در حیب مغرب برد سر
|
|
افتاب از دامن خاور بزاد
|
جان محمود ار به گوهر باز شد
|
|
سلجق عهد از بهین گوهر بزاد
|
در فلان تاریخ دیدم کز جهان
|
|
چون فرو شد بهمن، اسکندر بزاد
|
یوسف صدیق چون بربست نطق
|
|
از قضا موسی پیغمبر بزاد
|
اول شب بوحنیفه درگذشت
|
|
شافعی آخر شب از مادر بزاد
|
گر زمانه آیت شب محو کرد
|
|
ایت روز از مهین اختر بزاد
|
تهنیت بادا که در باغ سخن
|
|
گر شکوفه فوت شد، نوبر بزاد
|
گر شهابی برد چرخ، اختر گذاشت
|
|
ور زهابی خورد خاک، اخضر بزاد
|
آن مثل خواندی که مرغ خانگی
|
|
دانهای در خورد و پس گوهر بزاد
|