دوات من ز برون جدول و درون دریاست
|
|
نهنگ و آب سیاهش عجب بدان ماند
|
عمود صبح ندیدی سواد شام در او
|
|
دوات من به دو معنی بدان نشان ماند
|
رواست کو ید بیضای موسوی است دوات
|
|
که خامه نیز به ثعبان درفشان ماند
|
زبان خامهی جوشن در زره بر من
|
|
به دور باش سنان فعل و تیرسان ماند
|
چو خسروان گذرم بر مصاف نطق و دوات
|
|
از آن به خانهی زراد خسروان ماند
|
عنان جیحون در دست طبع خاقانی است
|
|
از آن جهت به سمرقند خضرخان ماند
|
ز رهنمون بدی نیک ترس خاقانی
|
|
که رهنمون چو بد آید رهت نمونه شود
|
اگرچه بد به حضور تو نیک فخر آرد
|
|
شعار فخر تو از عار باژ گونه شود
|
ز بد گهر همه نیک تو بد شود لیکن
|
|
به قول نیک تو فعل بدش نکو نشود
|
به رنگ خویش کنندت بدان نبینی آن
|
|
که زر به صحبت سیماب سیم گونه شود
|
وگر چنان که ز سیماب زر سپید شده است
|
|
ببین در آتش تا سرخ رو چونه شود
|