در مرثیه‌ی امام ابو عمر و اسعد

خبر برآمد کان آفتاب شرع فرو شد هزار آه زهرک آن خبر شنود برآمد
چون روز اسعد ازین چرخ دیر سال فرو رفت ز چرخ ناله‌ی وا اسعداه زود برآمد
چو روی علم نهان شد شکست پشت جهانی طراق پشت شکستن ز هر که بود برآمد
خواص آذربیجان چو دود آذرپیچان بسوختند و ز هر یک هزار دود برآمد
خلیفه جامه‌ی سوکش قبا کند چو غلامان که جان خواجه که سلطان دیر بود برآمد
گریست دیده‌ی خسرو بریخت در کیانی فرود شد که روانش ازین فرود برآمد
فلک ستاره فرو برد و خور ز نور تهی شد زمانه مایه زیان کرد و خود ز سود برآمد
مرا ز ماتم او جان و دل به رنگرزان شد لباس جان سیه از رنگ و دل کبود برآمد

فضل درد سر است خاقانی فاضل از درد سر نیاساید
سرور عقل و تاجدار هنر درد سر بیند و چنین شاید
تاج بی‌درد سر کجا باشد گنج بی‌اژدها کجحا پاید
سروری بی‌بلا به سر نشود صفدری بی مصاف برناید
پیل باشد عزیز پس همه کس مغزش از آهنی بفرساید
قدر سرمه بزرگ‌تر باشد هرچه آسیش خردتر ساید
قابله بهر مصلحت بر طفل وقت نافه زدن نبخشاید
شهد الفاظ داری اهل حسد بگزد شهد و پس بپالاید
آنکه از نحل خانه گیرد شهد بزند نحلش ارچه نگزاید
عاقل آنگه رود به خانه‌ی نحل که به گل چهره را بینداید
خضر و دیوار گنج کردن و بس دست موسی به گل نیالاید
سرو شادابی و گمان بردی که تو را هیچ غم نپیراید