در مدح رکن الدین محمدبن عبد الرحمن طغان یزک

در غربت اگر ز درد دل نالم هم ناله‌ی من پزشک من باشد
واندر تب اگر مزوری سازم اشکم تر من تمشک من باشد
گویم همه روز مغز پالایم و آن را که شنود رشک من باشد
وانگاه پی مغز خشک پالوده پالوده‌ی من سرشک من باشد