زین اشارت که کرد خاقانی
|
|
سر فراز است بلکه تاجور است
|
پشت خم راست دل به خدمت تو
|
|
همچو نون والقلم همه کمر است
|
بختم از سرنگونی قلمش
|
|
چون سخنهای او بلند سر است
|
سیم و شکر فرستم و خجلم
|
|
که چرا دسترس همین قدر است
|
شعر گفتم به قدر سیم و شکر
|
|
مختصر عذرخواه مختصر است
|
شکر و سیم پیش همت او
|
|
از من و شعر شرمسارتر است
|
خود دل و طبع او ز سیم و شکر
|
|
کان طمغاج و باغ شوشتر است
|
سیم و سنگ است پیش دیدهی آنک
|
|
هر تراشش ز کلک او گهر است
|
اتصال نجوم خاطر او
|
|
فیض طبع مرا نویدگر است
|
زین سپس ابروار پاشم جان
|
|
این قدر فتح باب ماحضر است
|
تا ابد نام او بر افسر عقل
|
|
مهر بر سیم و نقش بر حجر است
|