در شکر

من که خاقانیم به منت شاه پشت خم کرده‌ام ز بار عطا
شاخ را پشت خم کند میوه هم ز فیض سحاب و بر صبا
شکر دارم که فیض انعامش داد نان پاره و آبروی مرا
مرغ کابی خورد به کشور شاه کند از بهر شکر سر بالا
من که نان ملک خورم به سجود سر به زیر آرم از برای دعا
همه کس ز آسمان کند قبله پشت گرداند از رکوع دوتا
و آسمان بر درش سجود آورد گفت سبحان ربی الاعلی
جود شاه ارچه رزق را سبب است لیکن آن را مسبب است خدا
حسب رزق از خدای دارم و بس حسبنا الله وحده ابدا

شروان به باغ خلد برین ماند از نعیم کز باغ خلد نوبر نعما رسد مرا
دارای دار ملکت او شاه مشرق است کانواع نعمت از در دارا رسد مرا
دریاست شاه و من چو گیا تشنه‌ی امید کز دست شاه تحفه‌ی دریا رسد مرا
شروان به فر اوست شرفوان و خیروان من شکر گوی خیر و شرف تا رسد مرا
امسال پنجم است کز آنجا بیامدم هر روز روزی نو از آنجا رسد مرا