مرا شاه بالای خواجه نشانده است
|
|
از آن خواجه آزرده برخاست از جا
|
چه بایستش آزردن از سایهی حق
|
|
که نوری است این سایه از حق تعالی
|
نه زیر قلم جای لوح است چونان
|
|
که بالای کرسی است عرش معلا
|
نداند که از دور پرگار قدرت
|
|
بود نقطهی کل بر از خط اجزا
|
معما بر از ابجد آمد به معنی
|
|
چو معنی که هم برتر آمد ز اسما
|
بخور از بر عنبر آمد به مجلس
|
|
عقول از بر انفس آمد به مبدا
|
کواکب بود زیر پای ملایک
|
|
حواری بود بر زبردست حورا
|
ببین نه طبق برتر از هفت قلعه
|
|
ببین هفت خاتون بر از چار ماما
|
زمین زیر به کو کثیف است و ساکن
|
|
فلک به ز بر کو لطیف است و دروا
|
الف را بر اعداد مرقوم ببینی
|
|
که اعداد فرعند و او اصل و والا
|
نه شاخ از بر بیخ باشد مرتب
|
|
نه بار از بر برگ باشد مهیا
|
قیاس از درختان بستان چه گیری
|
|
ببین شاخ و بیخ درختان دانا
|
هنرمند کی زیر نادان نشنید
|
|
که بالای سرطان نشسته است جوزا
|
نه لعل از بر خاتم زر نشیند
|
|
نه لعل و زر کل چنین است عمدا
|
دبیری چو من زیردست وزیری
|
|
ندارند حاشا که دارند حاشا
|
دبیر است خازن به اسرار پنهان
|
|
وزیر است ضامن به اشکال پیدا
|
دبیری ورای وزیری است یعنی
|
|
عطارد ورای قمر یافت ماوا
|
چو ریگی است تیرهگران سایه نادان
|
|
چو آبی است روشن سبکروح دانا
|