مطلع سوم

مهر است یا زرین صدف خرچنگ را یار آمده خرچنگ ناپروا ز تف، پروانه‌ی نار آمده
بیمار بوده جرم خور سرطانش داده زور و فر معجون سرطانی نگر داروی بیمار آمده
آن کعبه‌ی محرم نشان، وان زمزم آتش فشان در کاخ مه دامن کشان یک مه به پروار آمده
هر سنگ را گر ساحری کرده صبا میناگری از خشت زر خاوری میناش دینار آمده
شمع روان بین در هوا آتش فشان بین در هوا بر کرکسان بین در هوا پرواز دشوار آمده
خورشید زرین دهره بین صحرای آتش چهره بین در مغز افعی مهره بین چون دانه‌ی نار آمده
روی سپهر چنبری بگرفت رنگ اغبری بر آینه‌ی اسکندری خاکستر انبار آمده
هر فرش سقلاطون که مه صباغ او بوده سه مه از آتش گردون سیه چون داغ قصار آمده
آفاق را از جرم‌خور هم قرص و هم آتش نگر هم مطبخ و هم خوان زر هم میده سالار آمده
گر بلبل بسیار گو، بست از فراق گل گلو گلگون صراحی بین در او بلبل به گفتار آمده
گر می‌دهی ممزوج ده، کاین وقت می ممزوج به بر می گلاب ناب نه چون اشک احرار آمده
کافور خواه و بیدتر، در خیش‌خانه باده خور با ساقی فرخنده فر زو خانه فرخار آمده
ماورد و ریحان کن طلب توزی و کتان کن سلب وز می گلستان کن دو لب آنجا که این چار آمده
گه‌گه کن از باغ آرزو آن آفتاب زرد رو پیرامنش ده ماه نو هر سال یک بار آمده
چرخ از سموم گرمگه، زاده و با هر چاشتگه دفع وبا را جام شه یاقوت کردار آمده
تریاق ما چهر ملک، پور منوچهر ملک با طاعن مهر ملک طاعون سزاوار آمده
خاقان اعظم چون پدر شاه معظم چون پدر فخر دو عالم چون پدر وز عالمش عار آمده
گردون دوان در کار او چون سایه در زنهار او خورشید در دیدار او چون ذره دیدار آمده
از بوس لب‌های سران بر پای اسب اخستان از نعل اسبش هر زمان یاقوت مسمار آمده
عدلش بدان سامان شده کاقلیم‌ها یکسان شده سنقر به هندستان شده، طوطی به بلغار آمده