بیباغ رخت جهان مبینام
|
|
بیداغ غمت روان مبینام
|
بیوصل تو کاصل شادمانی است
|
|
تن را دل شادمان مبینام
|
بیلطف تو کب زندگانی است
|
|
از آتش غم امان مبینام
|
دل زنده شدی به بوی بویت
|
|
کان بوی ز دل نهان مبینام
|
بیبوی تو کاشنای جان است
|
|
رنگی ز حیات جان مبینام
|
تا جان گرو دمی است با جان
|
|
جز داو غمت روان مبینام
|
بر دیدهیخویش چون کبوتر
|
|
جز نام تو جاودان مبینام
|
بیسرو قد تو جعد شمشاد
|
|
بر جبهت بوستان مبینام
|
یک دانهی آفتاب بیتو
|
|
بر گردن آسمان مبینام
|
از دانهی دل ز کشت شادی
|
|
یک خوشه به سالیان مبینام
|
در آینهی دل از خیالت
|
|
جز صورت جان عیان مبینام
|
در آینهی خیالت از خود
|
|
جز موی خیال سان مبینام
|
تا وصل تو زان جهان نیاید
|
|
دل را سر این جهان مبینام
|
جز اشک وداعی من و تو
|
|
طوفان جهان ستان مبینام
|
چون حقهی سینه برگشایم
|
|
جز نام تو در میان مبینام
|
گر عمر کران کنم به سودات
|
|
سودای تو را کران مبینام
|
گفتی دگری کنی، مفرمای
|
|
کاین در ورق گمان مبینام
|
بیتو من و عیش حاشلله
|
|
کز خواب خیال آن مبینام
|
خاقانی را ز دل چه پرسی
|
|
کانست که کس چنان مبینام
|
حالی که به دشمنان نخواهم
|
|
حسب دل دوستان مبینام
|
غمخوار تو را به خاک تبریز
|
|
جز خاک تو غم نشان مبینام
|