ای کعبهی جهان گرد، وی زمزم رسن در
|
|
زرین رسن نمائی چون زمزم آیی از بر
|
همچون دهان زمزم دندانه باد چشمم
|
|
گر نیستی به چشمم با سنگ کعبه همبر
|
ای نورزای چشمه دیدی که چند دیدم
|
|
در چاه شر شروان ظلمات ظلم بیمر
|
ذره چه سایه دارد آن سایهام به عینه
|
|
زرین رسن فرو کن وز چه مرا برآور
|
من نخلم و تو مریم، من عازرم تو عیسی
|
|
نخل از تو گشت تازه جان از تو یافت عازر
|
سرگشته کرد چرخم چون بادریسه
|
|
فریاد ازین فسونگر زن فعل سبز چادر
|
آن پسته دیده باشی همچون کشف به صورت
|
|
آن استخوانش بیرون و آن سبزی اندرون در
|
گر چون کشف کشم سر در استخوان سینه
|
|
سایه نیفتد از من بر چشم هیچ جانور
|
ای دایگان عالم دیدی کز اهل شروان
|
|
از کوزهی یتیمان هستم شکسته سرتر
|
هم دیدهای که از جان درگاه سیف دین را
|
|
چون کاسهی غریبان حلقه به گوشم ایدر
|
ای آب خضر و آتش، موسی و باد عیسی
|
|
داری ز خاک دربند اجلال و عزت و فر
|
پارم به مکه دیدی آسوده دل چو کعبه
|
|
رطب اللسان چو زمزم بر کعبه آفرین گر
|
شعرم به زر نوشتند آنجا خواص مکه
|
|
بر بینظیری من کردند حاج، محضر
|
امسال بین که رفتم زی مکهی مکارم
|
|
دیدم حریم حرمت کعبه در او مجاور
|
شهری که شیب و بالا دریا و کوه دارد
|
|
کوهش اساس نعمت بحرش غریق گوهر
|
با الله که خاک دربند اینک به کعبه ماند
|
|
ها بوقبیس بالا، زمزم به دامن اندر
|
بحر ارنه غوطه خوردی در بحر کف خسرو
|
|
کی عذب و صاف بودی چون زمزم مطهر
|
تا تاجدار گشتم از دوستی دو کعبه
|
|
چرخ یگانه دشمن، نعلم کند دو پیکر
|
این کعبتین بینقش آورد سر به کعبم
|
|
تا بر دو کعبه گشتم چون کعب مدح گستر
|
ای افتاب تا کی در بیست و هشت منزل
|
|
دارد ده و دو برجت گردان به آسمان بر
|
در بند و سور او بین چل برج آسمانی
|
|
خیز از در مهاجر تا برج فید بنگر
|
در برجهاش بوده میقات پور عمران
|
|
میلاد پور مریم، میعاد پور هاجر
|
کرده به اعتقادی در برجهاش منزل
|
|
افلاک چون ستاره سیمرغ چون کبوتر
|
مانا که برج کسری هست آسمان دنیا
|
|
کز نور ینزل الله دارد کمال بیمر
|
تا ز اربعین بروجش زینت نیافت آدم
|
|
در اربعین صباحش طینت مخمر
|
دندانههای برجش یک یک صفا و مروه
|
|
سر کوچههای شهرش صف صف منی و مشعر
|
دراجهی حصارش ذات البروج اعظم
|
|
دیباچهی دیارش سعد السعود ازهر
|
انصاف ده که در بند ایمان سراست دین را
|
|
سقف و سرای ایمان دیوار و دشت کافر
|
از کشتگان زنده ز آن سو هزار مشهد
|
|
وز ساکنان مرده زین سو هزار مشعر
|
آن قبهی مکارم وین قبلهی معالی
|
|
آن فرضهی معلی، وین روضهی منور
|
در قبه مهد مهدی، در قبله عهد عیسی
|
|
در فرضه روض جنت، در روضه حوض کوثر
|
ذات المعاد خرم، خیر البلاد عالم
|
|
بیت الحرام ثانی، دار السلام اصغر
|
دخلش خراج خزران، خیلش غزات ایران
|
|
جمعش سواد اعظم، رسمش جهاد اکبر
|
گویند پر ز عقرب طاس زر است حاشا
|
|
کز حرمتش فلک را عقرب فکند نشتر
|
عاق ربست کورا خوانده است جای عقرب
|
|
کز فر اوست مه را برقع ز فرش عبقر
|
عقرب ندانم اما دارد مثال ارقم
|
|
در دیده چون گوزنان تریاق روح پرور
|
شهری به شکل ارقم با صد هزار مهره
|
|
از رنگ خشت پخته سنگ رخام و مرمر
|
تا نام آن زمین شد هم سد هم آب حیوان
|
|
القاب سیف دین شد هم خضر و هم سکندر
|