در ستایش رکن الدین محمد بن عبد الرحمن طغان یزک

جام طرب کش که صبح کام برآمد خنده‌ی صبح از دهان جام برآمد
صبح فلک بین که بر موافقت جام دم زد و بوی میش ز کام برآمد
مهره‌ی شادی نشست و ششدره برخاست نقش سه شش بر سه زخم کام برآمد
داو طرب کن تمام خاصه که اکنون عده‌ی خاتون خم تمام برآمد
ما و شکر ریز عیش کز در خمار نامزد خرمی به بام برآمد
ساغر گلفام خواه کز دهن کوس نغمه‌ی گلبام وقت بام برآمد
بلبله کبکی است خون گرفته به منقار کز دهنش ناله‌ی حمام برآمد
گاو سفالین که آب لاله‌ی تر خورد ارزن زرینش از مسام برآمد
زآن می گلگون که بید سوخته پرورد بوی گل و مشکبید خام برآمد
در صف دریا کشان بزم صبوحی جام چو کشتی کش خرام بر آمد
خوان صبوحی به شیب مقرعه کن لاش کابرش روز آتشین ستام برآمد
بود فلک جام رنگ و جام فلک سان روز ندانم که از کدام برآمد
دست قراسنقر فلک سپر افکند خنجر آقسنقر از نیام برآمد
گوش رباب از هوا پیام طرب داشت از سه زبان راز آن پیام برآمد
حلقه‌ی ابریشم است موی خوش چنگ چون مه نو کز خط ظلام برآمد
گر چه تن چنگ شبه ناقه‌ی لیلی است ناله‌ی مجنون ز چنگ رام برآمد
بیست و چهارش زمام ناقه و لیکن ناله نه از ناقه از زمام برآمد
نای چو شه زاده‌ی حبش که ز نه چشم بانگش از آهنگ ده غلام برآمد
از پی دستینه‌ی رباب کف می چون گهر عقد یک نظام برآمد
بهر حلی‌های گوش و گردن بر بط سیم و زر از ساغر و مدام برآمد