در بیان عشق و گوشه نشینی و ستایش عصمة الدین خواهر منوچهر

از همه عالم کران خواهم گزید عشق دل جویی به جان خواهم گزید
دولت یک روزه در سودای عشق بر همه ملک جهان خواهم گزید
آفتابی از شبستان وفا بی‌سپاس آسمان خواهم گزید
چشم من دریای گوهر هست لیک گوهری بیرون از آن خواهم گزید
داستان شد عشق مجنون در جهان از جهان این داستان خواهم گزید
هر کجا زنبور خانه‌ی عاشقی است جای چون شه در میان خواهم گزید
دوست با درد وفا خواهم گرفت تیغ در خورد میان خواهم گزید
گرچه غدر دوستان از حد گذشت هم وفای دوستان خواهم گزید
کبک مهرم کز قفس بیرون شوم هم قفس را آشیان خواهم گزید
با خیال یار ناپیدا هنوز خلوتا کاندر نهان خواهم گزید
من کنم یاری طلب هرگز مدان کز طلب کردن کران خواهم گزید
این طلب بی‌خویشتن خواهم نمود این رطب بی‌استخوان خواهم گزید
گر نیابم یار باری بر امید هم نشین غم نشان خواهم گزید
گر ز نومیدی شوم مجروح دل محرمی مرهم رسان خواهم گزید
گوشه‌ای از خلق و کنجی از جهان بر همه گنج روان خواهم گزید
زیر این روئین دژ زنگار خورد هر سحر گه هفت خوان خواهم گزید
دیدم این منزل عجب خشک آخور است از قناعت میزبان خواهم گزید
در بن دژ چون کمین گاه بلاست از بصیرت دیدبان خواهم گزید
بر در این هفت ده قحط وفاست راه شهرستان جان خواهم گزید
نیست در ده جز علف خانه بدان کز علف قوت روان خواهم گزید