مطلع دوم

کیخسرو هدی که غلامانش را خراج طمغاج خان به تبت و یغما برافکند
حمل خزانه‌اش به سمرقند برنهد نزل ستانه‌اش به بخارا برافکند
تا بس نه دیر والی شام و شه یمن باجش به مصر و ساو به صنعا برافکند
ملک عجم به کوشش دولت بپرورد نام عرب به بخشش نعما برافکند
چون ز آب خضر جام سکندر کشد به بزم گنج سکندر از پی یقما برافکند
بدر سماک نیزه که بر قلب مملکت اکسیرها ز سعد موفا برافکند
ز آن رمح مارسان ز دم کژدم فلک بیرون کند گروه به زبانا برافکند
پشت کمان و تیر چلیپا کند به رزم تا اسم روم و رسم چلیپا برافکند
شمشیر نصرت الدین چون پر جبرئیل خسف سبا به کشور اعدا برافکند
بخت کیالواشیر از نه فلک گذشت سایه به هشت جنت ماوا برافکند
نه حرف نام اوست به ده نوع حرز روح تا نقش آن، به عرض معلی برافکند
ز اشکال تیغ او قلم تیز هندسی بر سطح ماه خط معما برافکند
ترتیب قوقه‌ی کله بندگانش راست رنگی که افتاب بخارا برافکند
هر شب برای طرف کمرهای خادمانش دریای چرخ لل لالا برافکند
هر سال مه سیاه شود بر امید آنک روزیش نام خادم و لالا برافکند
آقسنقری است روز و قراسنقری است شب بر هر دو نام بنده و مولا برافکند
آبای علویند کمر دار و این خلف راضی بدان که سایه به آبا برافکند
مشفق پدر، مرید پسر به بود که نخل بر تن کمر به خدمت خرما برافکند
گر بهر عزم کیان بر عراق و پارس ظل همای رایت علیا برافکند
در گوش گوشوار سمعنا کشد عراق بر دوش طیلسان اطعنا برافکند