آبستنانه عدهی توبه مدار بیش
|
|
کسیب توبه قفل به دلها برافکند
|
آن عدهدار بکر طلب کن که روح را
|
|
آبستنی به مریم عذرا برافکند
|
هر هفت کرده پردگی رز به مجلس آر
|
|
تا هفت پردهی خرد ما برافکند
|
بنیاد عقل برفکند خوانچهی صبوح
|
|
عقل آفت است هیچ مگو تا برافکند
|
داری گشاد نامهی جان در ده فلک
|
|
گو ده کیا که نزل تو اینجا برافکند
|
کس نیست در ده ارچه علف خانهای بجاست
|
|
کس بر علف چه نزل مهیا برافکند
|
چون لاشهی تو سخره گرفتند بر تو چرخ
|
|
منت به نزل یک تن تنها برافکند
|
امروز کم خورانده فردا چه دانی آنک
|
|
ایام، فقل بر در فردا برافکند
|
منقل برآر چون دل عاشق که حجره را
|
|
رنگ سرشک عاشق شیدا برافکند
|
سرد است سخت سنبلهی رز به خرمن ار
|
|
تا سستیی به عقرب سرما برافکند
|
بیصرفه در تنور کن آن زر صرف را
|
|
کو شعلهها به صرفه و عوا برافکند
|
گوئی که خرمگس پرداز خان عنکبوت
|
|
بر پر سبز رنگ غبیرا برافکند
|
ماند به عنکبوت سطرلاب آفتاب
|
|
زو ذرههای لایتجزا برافکند
|
از هر دریچه شکل صلیبی چو رومیان
|
|
بر خیل رنگ رنگ بحیرا برافکند
|
نالنده اسقفی ز بر بستر پلاس
|
|
رومی لحاف زرد به پهنا برافکند
|
غوغای دیو و خیل پری چون بهم رسند
|
|
خیل پری شکست به غوغا برافکند
|
مریخ بین که در زحل افتد پس از دهان
|
|
پروین صفت کواکب رخشا برافکند
|
طاووس بین که زاغ خورد و آنگه از گلو
|
|
گاورس ریزهای منقا برافکند
|
مجلس چو گرم گردد چون آه عاشقان
|
|
می راز عاشقان شکیبا برافکند
|
ساقی تذرو رنگ به طوق غبب چو کبک
|
|
طوق دگر ز عنبر سارا برافکند
|