اسد از سهم ناخنان ریزد
|
|
عقرب از بیم نشتر اندازد
|
از شکوه همای رایت شاه
|
|
کرکس آسمان پر اندازد
|
دهر دربان اوست بر خدمش
|
|
ناوک ظلم کمتر اندازد
|
آنکه در کعبه اعتکاف گرفت
|
|
سنگ چون بر کبوتر اندازد
|
دولتش را ز قصد خصم چه باک
|
|
گر هوسهای منکر اندازد
|
اینت نادان که آتش افروزد
|
|
خویشتن در شرر در اندازد
|
نصرتش رهبر است و رهرو ملک
|
|
رای با رای رهبر اندازد
|
یاری از کردگار دان که رسول
|
|
خاک در روی کافر اندازد
|
گر مخالف معسکری سازد
|
|
طعنهای در برابر اندازد
|
بخت شه چرخ را فرود آرد
|
|
کتش اندر معسکر اندازد
|
بد سگالش کجا ز بحر نیاز
|
|
کشتی جان به معبر اندازد
|
دست رحمت کجا زند در آنک
|
|
تیغ او دست جعفر اندازد
|
خصم فرعونی ار به کینهی شاه
|
|
آلت سحر بیمر اندازد
|
ید بیضای شاه موسی وار
|
|
اژدهای فسون خور اندازد
|
بخت، صیاد پیشهای است که صید
|
|
نه به زوبین و خنجر اندازد
|
قصر جان را مهندس قدرت
|
|
نه به پرگار و مسطر اندازد
|
شه چو چوگان زند سلیمان وار
|
|
رین بر آن باد صرصر اندازد
|
جفت و طاق سپهر درشکند
|
|
جفتهای کان تکاور اندازد
|
بشکند سنبله به پای چنانک
|
|
داس من چشم اختر اندازد
|
گه گه از ننگ آهن ار نعلی
|
|
زآن سم راه گستر اندازد
|