تجدید مطلع

گوهر تیغش هندی تن و چینی سلب است هند با چین چو یمن با مضر آمیخته‌اند
آن کمندش نگر از پشت سمندش گوئی که بهم راس و ذنب با قمر آمیخته‌اند
آتش قدرش بر شد قدری دود فشاند عنصر هفت فلک ز آن قدر آمیخته‌اند
مرکب عزمش بگذشت و اثری گرد گذاشت طینت هفت زمین زان اثر آمیخته‌اند
زین ملک تا ملکان فرق بسی هست ارچه نام با نام شهان در سمر آمیخته‌اند
نام و القاب ملک با لقب و نام ملوک لعل با سنگ و صفا با کرد آمیخته‌اند
شاه شاه است و الف هم الف است ار چه به نقش با حروف دگرش در سور آمیخته‌اند
هر حمایل که در آن تعبیه تعویذ زر است با زرش و یحک از آهن پتر آمیخته‌اند
نه فلک آدم و چار ارکان حوا صفتند این نه و چار بهم ناگزر آمیخته‌اند
کشت و زاد از پی بیشی غلامانش کنند چار مادر که در این نه پدر آمیخته‌اند
از تناسل عدد لشکر او بیش کنند این زن و مرد که با نفع و ضر آمیخته‌اند
عفو و خشمش بر و برگی است خوش و تلخ و لیک خوشی و تلخی با برگ و بر آمیخته‌اند
چرخ هارون کمر دارش و چون هارونان ز انجمش زنگله‌ها در کمر آمیخته‌اند
فر و بختش که در او چشم ستاره نرسد خاک با چشم ستاره شمر آمیخته‌اند
رای پیرش مدد از بخت جوان یافت بلی کحل یعقوب ز بوی پسر آمیخته‌اند
وقت شمشیر زدن گوئی در ابر کفش آتشین برق به خونین مطر آمیخته‌اند
شور مورند حسودانش اگر چه گه لاف شار مارند و نفر با نفر آمیخته‌اند
روس و خزران بگریزند که در بحر خزر فیض آن کف جواهر حشر آمیخته‌اند
از پی دیده‌ی فتنه ز غبار سپهش داروی خواب به دفع سهر آمیخته‌اند
چه عجب زانکه گوزنان ز لعابی برمند که هژبرانش در آب شمر آمیخته‌اند