مطلع دوم

ز یک نفخه‌ی روح عدلش چو مریم عقیم خزان بکر نیسان نماید
عجوز جهان مادر یحیی آسا ازو حامل تازه زهدان نماید
به ناخن رسد خون دل بحر و کان را که هر ناخنش معن و نعمان نماید
ز یک عکس شمشیرش این هفت رقعه تصاویر این هفت ایوان نماید
در ایوان شاهی در دولتش را فلک حلقه و ماه سندان نماید
مزور پزد خنجر گوشت خوارش عدو را که بیمار عصیان نماید
خیالی که بندد عدو را عجب نی که سرسام سوداش بحران نماید
اگر بوی خشمش برد مغز دریا تیمم گهی در بیابان نماید
وگر رنگ عفوش پذیرد بیابان چو دریاش نیلوفرستان نماید
وگر باد خلقش وزد بر جهنم زبانی مقامات رضوان نماید
ز گل شکر لفظ و تفاح خلقش شماخی نظیر صفاهان نماید
در اقلیم ایران چو خیلش بجنبد هزاهز در اقلیم توران نماید
به تعلیم اقلیم گیری ملک را ملک شاه طفل دبستان نماید
تف تیغ هندیش هندوستان را علی الروس در روس و الان نماید
اگر خود فرشته شود بد سگالش هم از سگ نژادان شیطان نماید
چو بر خنگ ختلی خرامد به میدان امیر آخورش شاه ختلان نماید
پلاس افکن آخور استرانش فنا خسرو و تخت ایران نماید
شبی کز شبیخون کشد تیغ چون خور چو ماه از کواکب سپه ران نماید
ز شاه فلک تیغ و مه مرکب او زحل خود و مریخ خفتان نماید
شراری جهد ز آهن نعل اسبش که حراقش اروند و ثهلان نماید