مطلع دوم

شه اختران زان زر افشان نماید که اکسیر زرهای آبان نماید
برآرد ز جیب فلک دست موسی زر سامری نقد میزان نماید
نه خورشید هم خانه‌ی عیسی آمد چه معنی که معلول و حیران نماید
ز نارنج اگر طفل سازد ترازو نه نارنج و زر هر دو یکسان نماید
فلک طفل خوئی است کاندر ترازو ز خورشید نارنج گیلان نماید
مگر خیمه سلطان انجم برون زد که ابر خزان چتر سلطان نماید
هوا پشت سنجاب بلغار گردد شمر سینه‌ی باز خزران نماید
به دمهای سنجاب نقاش آبان به زرنیخ تصویر بستان نماید
به دامان شب پاره‌ای در فزاید از آن صدره‌ی روز نقصان نماید
قراسنقر آنگه که نصرت پذیرد بر آقسنقر آثار خذلان نماید
خزان از درختان چو صبح از کواکب نثار سر شاه کیهان نماید
شهنشاه اسلام خاقان اکبر که تاج سر آل سامان نماید
سپهدار اسلام منصور اتابک که کمتر غلامش قدرخان نماید
سر آل بهرام کز بهر تیغش سر تیغ بهرام افسان نماید
سکندر جهادی و خضر اعتقادی که خاک درش آب حیوان نماید
جهان دار شاه اخستان کز طبیعت کیومرث طهمورث امکان نماید
به تایید مهدی خصالی که تیغش روان سوز دجال طغیان نماید
فلک در بر او چو چوب در او سگی حلقه در گوش فرمان نماید
قبولش ز هاروت ناهید سازد کمالش ز بابل خراسان نماید
ز باسش زمان دست انصاف بوسد ز جودش جهان مست احسان نماید