مطلع سوم

هست اتابک بهمن آسا کاین خلف دارای اوست لاجرم در ملتش دارا و داور ساختند
پیش یاجوجی که ظلمت خانه‌ی الحاد راست دست و تیغ این سکندر سد اکبر ساختند
خستگان دیو ظلم از خاک درگاهش به لب نشره کردند و به آب رخ مزعفر ساختند
پیش سقف بارگاهش خانه‌ی موری است چرخ کز شبستان سلیمانیش منظر ساختند
کعبه‌ی ملک است صحن بارگاهش کز شرف باغ رضوان را کبوتر خانه ایدر ساختند
بلکه تا این کعبه رضوان را کبوتر خانه شد چون کبوتر کعبه را گردش مچاور ساختند
زو مظالم توز و ظالم سوزتر شاهی نبود تا تظلم گاه این میدان اغبر ساختند
کشتی سلجوقیان بر جودی عدل ایستاد تا صواعق بار طوفانش ز خنجر ساختند
کافرم گر پیش از او یا پیش از او اسلام را زین نمط کو ساخت تمهید موفر ساختند
از پس عهد کیومرث کیان تا دور شاه کار داران فلک آئین منکر ساختند
گه به ناپاکی ز باد انجیر بید انگیختند گه به خود رائی ز بید انجیر عرعر ساختند
شیر خواران را به مغز و شیر مردان را به جان طعمه‌ی مار و شکار گرگ حمیر ساختند
پس به آخر این نکو کردند کاندر صد قران این یکی صاحب قران را شاه و سرور ساختند
پایگاه تازیانش ساختند ایوان روم بلکه خوک پایگاهش جان قیصر ساختند
حاسدان در زخم خوردن سرنگون چون سکه‌اند تا به نامش سکه‌ی ایران مشهر ساختند
وز پی تعظیم سکه‌ش را ز روهینای هند شاه جن را جنیان دیهیم و افسر ساختند
گر سلاطین پرچم شب‌رنگ با پر خدنگ از پر مرغ و دم شیر دلاور ساختند
میر ما را از پر روح الامین و زلف حور پر تیر و پرچم رخش مضمر ساختند
آن نگویم کز دم شیر فلک وز آفتاب پرچم و طاسش برای خنگ و اشقر ساختند
سهو شد بر عقل کاول رستم ثانیش خواند گر چه از اقلیم رومش هفت خوان بر ساختند