شرع را گنج روان از کلک اوست
|
|
عقل بر گنج روان خواهم فشاند
|
ملک را حرز امان از رای اوست
|
|
روح بر حرز امان خواهم فشاند
|
گر خضر گردم بر آن غمر الردا
|
|
هم ردا هم طیلسان خواهم فشاند
|
ور ملک باشم بر آن عیسی نفس
|
|
سبحهی پروین نشان خواهم فشاند
|
زیر پای اسبش ار دستم رسد
|
|
افسر نوشین روان خواهم نشاند
|
قحط دانش را به اعجاز ثناش
|
|
من و سلوی از لسان خواهم فشاند
|
چون کند پروانه جان افشان به شمع
|
|
من بر او جان همچنان خواهم فشاند
|
خود کیم من وز سگان کیست جان
|
|
تا بر آن فخر جهان خواهم فشاند
|
ابلهم تا فضلهی مء الحمیم
|
|
بر لب حوض جنان خواهم فشاند
|
گمرهم تا بر سر بیت الحرام
|
|
آب دست پیلبان خواهم فشاند
|
حشنیم تا ریزهی ریم آهنی
|
|
بر سر تیغ یمان خواهم فشاند
|
یا نحوس کید قاطع را ز جهل
|
|
بر سعود شعریان خواهم فشاند
|
یا سم گوساله و دنبال گرگ
|
|
بر سر طور و شبان خواهم فشاند
|
یا کلاهی کز گیا بافد شبان
|
|
بر سر تاج کیان خواهم فشاند
|
یا دم الحیضی که از خرگوش ریخت
|
|
بر سر شیر ژیان خواهم فشاند
|
یا غبار لاشهی دیو سفید
|
|
بر سوار سیستان خواهم فشاند
|
یا لعاب اژدهای حمیری
|
|
بر درفش کاویان خواهم فشاند
|
اینت جهل ار فضلهی گوی جعل
|
|
بر مد مدهمتان خواهم فشاند
|
اینت کفر ار گرد نعلین یزید
|
|
بر یل خیبر ستان خواهم فشاند
|
گر چه در حلق سماکین افکنم
|
|
چون کمند امتحان خواهم فشاند
|