این قصیده را در جواب امام مجد الدین سروده و به مدح شاه اخستان پایان داده است

الصبوح ای دل که جان خواهم فشاند دست هستی بر جهان خواهم فشاند
پیش مرغان سر کوی مغان دانه‌ی دل رایگان خواهم فشاند
دیده می‌پالای و گیتی خاک پای جرعه‌های این بر آن خواهم فشاند
اشک در رقص است و ناله در سماع بر سماع و رقص جان خواهم فشاند
بر سر خاک از جفای آسمان خاک هم بر آسمان خواهم فشاند
دوستان چون از نفاق آگنده‌اند آستین بر دوستان خواهم فشاند
دشمنان چون بر غمم بخشوده‌اند بر سر دشمن روان خواهم فشاند
کیسه‌ای کز زندگی بردوختم بر زمانه هر زمان خواهم فشاند
هر زری کز خاک بیزی یافتم بر سراین خاکدان خواهم فشاند
هر سحر خاقانی آسا بر فلک ناوک آتش فشان خواهم فشاند
این ستاره‌ی دری و در دری بر همام بحرسان خواهم فشاند
این زر اکسیر نفس ناطقه بر سر صدر زمان خواهم فشاند
این دو طفل نوری اندر مهد چشم بر بزرگ خرده‌دان خواهم فشاند
این سه گنج نفس از قصر دماغ بر امام انس و جان خواهم فشاند
این چهار اجساد کان کائنات بر مراد کن فکان خواهم فشاند
کس چه داند کاین نثار از بهر کیست تا نگویم بر فلان خواهم فشاند
بر جلال و مجد مجد الدین خلیل در مدحت بیکران خواهم فشاند
هر شکر کز لفظ او برچید سمع هم بر آن لفظ و بنان خواهم فشاند
هر گهر کز کلک او دزدید طبع هم بر آن کلک و بنان خواهم فشاند
داورم کی دست فرماید برید کانچه دزدیدم همان خواهم فشاند